♥دنيای شيرين من♥
دوستت دارم ای تو که در قلبت نیستم ، میخواهمت ای تو که مرا نمیخواهی
حسرت شده برایم آن لحظه که بگویی مرا میخواهی...
همه میدانند ،دلم تنها تو را میخواهد ،
اما چه افسوس که عشق نغمه غمگینی برایم میخواند
در حسرت تو ماندن مثل لحظه ی بی بال و پر پریدن است ،
در حسرت تو ماندن ، مثل لحظه ی در کویر خشک دویدن است ،
مثل بی هوا نفس کشیدن است...
عاشقت هستم عزیزم ، کجایی که بی تو دارم شب و روز اشک میریزم...
عاشق هستم و تنها ، هیچکس نمیفهمد حال مرا ...
دوستت دارم ای تو که نمیدانی قلبم دیوانه ی تو است، تمام وجودم پر از تمنای تو است...
همیشه در رویاهای خودم به سر میبرم ، چقدر دلخوشی به قلبم بدهم؟؟؟ ،
تا کی به خیال آمدنت از آن دوردست ها به سوی سایه ی خیالی ات بدوم؟
نه انگار نمیشود همچنان تنها به خیال داشتنت زندگی کرد ، یخ زده ام دیگر در این اتاق سرد...
هر چه خورشید میتابد آب نمیکند این تن یخ زده را ...
دوستت دارم ای تو که در قلبت نیستم ، میخواهمت ای تو که حتی برایت آشنا نیستم...
غریبه ای از خاک تنهایی که عاشق تو است ، مدتهاست تنها و گرفتار تواست...
همیشه شب را به عشق بودنت سر میکنم ،
فردا که می آید روز را از نو با حسرتی سرد شب میکنم...
نظرات شما عزیزان:

яima |